تئاتر ایران و یادی از ایرج صغیری دکتر محمود دهقانی
تئاتر ایران و یادی از ایرج صغیری
دکتر محمود دهقانی

با نامِ ایرج صغیری نه در بوشهر بلکه نخست در مادرید اسپانیا و پس از آن تهران آشنا شدم. دوری بیش از نیم سده من از ایران باعث همه این فراز و فرودها بود. در سفری به ایران پس از نقدی در باره گَر شُدن و تلفِ شمار بالایی از آهوان آبخوستِ خارگ و بازتاب در نسیم جنوب که سر و صدای بسیاری به پا کرد و یکی دو رادیو در برون مرز هم آن را در برنامه خود خواندند، اگر حافظه ام خطا نکند رفتم به زهرا رضایی طراحانی، هنرمند پُرتلاش گُستره محیط زیست در بوشهر سر زدم و از آنجا راهی ایران شناسی و با یکی دوتای دیگر از جمله آقای قاسم یا حسینی عزیز که در ساختمانی تاریخی نشسته بودند سر زدم. پس از آن چند دقیقه هم آقای صغیری را دیدم و به خیال خودم که با ایشان حرف های بسیاری برای گفتن دارم تا فرصتی دیگر خداحافظی کردیم.
نخستین بار که نامِ ایرج صغیری را شنیدم غروبِ دل انگیزی بود که همراه عباس جوانمرد، منوچهر فرهنگی بنیانگذار مدرسه ایرانزمین، ناصر بانکی، دکتر ژیان و چند تن دیگر در منزل نقاش پرآوازه ایرانی علی اصغر معصومی در مادرید اسپانیا مهمان بودیم. آقای عباس جوانمرد شعری از منوچهر آتشی همراه سازِ علی اصغر معصومی دکلمه کردند و پس از آن نام بوشهر و هنرمندان و از جمله نامِ هنرمند آن روز تئاتر بوشهر ایرج صغیری به میان آمد. آقای جوانمرد ایرج صغیری را می شناخت و حتی از تاریخِ تئاتر بوشهر نیز آگاهی خوبی داشت. این گذشت تا در سفری به ایران که آقای جوانمرد هم در ایران و در سوره تهران تدریس می کرد در منزل ایشان که تازه از نیاوران نقل مکان کرده بود چند هنرمند خوب آن روزها از جمله خسرو شکیبایی و پرویز کلانتری هم حضور داشتند، بودم. از بوشهر مقداری میگو و از باغ میراث پدری چند کارتن رطب برای آقای جوانمرد به تهران برده بودم. خسرو با آنکه قند خون هم داشت اما نتوانست از چند کله رطب بگذرد. با مکثی که ویژه خودش بود و براستی کسی نمی توانست به آن گونه مکث کند و تبسم بزند گفت برای بابات فاتحه میدم. آقای پرویز کلانتری هم شوخی اش گل کرده بود که رطبِ باغِ بابات شیرین تر از داستان های کوتاهت در مجله گردونِ عباس معروفی است. من هم به سبک بوشهری ها چیزی برای گفتن نداشتم مگر آنکه با خنده جواب خنده بدهم و بگویم: نوش جانتان.
باز برای دومین بار بود که میگو و رطب ارث پدرم آقای جوانمرد را یاد بوشهر و هنرمندان بوشهری انداخت و از رسول پرویزی، صادق چوبک، محمد بیابانی، منوچهر آتشی؛ محمدرضا نعمتی زاده و ایرج صغیری گفتگو به میان آورد و حرف های بسیاری گفته شد. به ویژه در باره فیلمِ تنگسیر کلی حرف های هنری به میان آمد.
با شنیدن خبرِ درگذشت ایرج صغیری نویسنده و هنرمند بزرگِ تئاترِ بوشهر، یادِ عباس جوانمرد پدر تئاتر ایران افتادم که خود و مصطفی اسکویی به پا گرفتن تئاترِ ایران خدمت کردند و ایرج صغیری نیز پیش افتادنِ تئاتر بوشهر ریشه در تلاش هنرمندانه او داشت و عباس جوانمرد از ایشان به نیکی یاد کرد. یاد ایرج صغیری این هنرمند بزرگ بوشهری که دیدار با او به دلم ماند، گرامی باد.